[کفش های مشکی[4]

یه دلیلی داره میدونم...


کوک ویو
زیادی کوچیک نبود؟
*صدای در
کوک:بله
م.کوک:کوک یکم نمیتونی درست رفتار کنی؟
کوک:زیادی بچه نیست؟
م.کوک:منم همین فکرو میکنم نمیشه پدرتو شناخت
کوک:اون پدر من نیست
م.کوک:هوفف
م.کوک:باید به فکر یه جشن باشیم که ا.ت رو به عنوان نامزدت معرفی کنیم

کوک:جین هیونگ کی میخواد از سفر خانوادگی برگرده

م.کوک:گفت که ممکنه فردا بیاد،پدرتم فردا صبح زود میرسه

م.کوک:من میرم،شب بخیر
کوک:شب خوش



پرش زمانی به فردا صبح
کوک:اه لعنتی انقد زنگ نخور
کوک:بله
تهیونگ:اووو کوکک چطوری
کوک:مگه حیوونا هم حرف میزنن؟احمق نصف صبی چرا به من زنگ میزنی
تهیونگ:نمیتونم به پسرخالم زنگ بزنم؟اونم وقتی داره نامزد میکنه؟تازه من هیونگتمم
کوک:هیونگ بودنت بخوره تو سرت ،خبرا زود میرسه...
تهیونگ:همینطوره
کوک:کی بهت گفته
تهیونگ:پدر عزیزت
کوک:چه پدری اصلا
تهیونگ:حالا دختره چه شکلیه؟خوشگله هن هن
کوک:هول (به کسایی که چشمشون دنبال همه ی دختراست میگن هول)میخواد زنم بشه بعد تو میگی خوشگله؟
تهیونگ:اوکی اوکی از الان روش غیرت داری
کوک:تهیونگگ
تهیونگ:ارام باش حیوانن
کوک:ببند کاری نداری؟بای
تهیونگ:یه چیز دیگ...*قط میکنه کوک







شارژ ندارم یعالمه هم درس دارم اگه بتونم بیشتر مینویسم😂😂حمایت فراموش نشههه